دلم نمیخواد تموم شه....
صبح روز بعد با سردرد بدی بلند شدم..سرم روی چیز سفتی بود...چشمم باز کردم و با گیجی به اطراف نگاه کردم...جه..کیونگ؟ من...من..تو بغلش چیکار میکنم....اوه لع*نتی...نگو که...
آرام چشمش باز کرد و لبخند زد"صبح بخیر خرگوشم"
کنارش زدم و رو تخت نشستم ولی حس کردم چیزی ازم بیرون ریخت..پتو نار زدم...بدنم پر از کبودی و جای گاز بود! از سو*راخم اس**پرم چکه میکرد:لع*نتی...
:تکون نخور دردت میگیره...
منو دوباره کشید تو بغلش و با انگشتاش پشتم نوازش میداد:ما....
"میدونم..." :حالا قراره چی بشه؟
نگران نگاهش کردم"منظورت چیه؟"
:خ.خب...قراره بزاری برم یا منو بکش-
"خفه شو...دیشب هم بهت گفتم...تو دیگه مال منی"
:ببخشید؟
"نمیبخشم ،حالا ساکت شو نق نقوی من"
وقتی موهایم نوازسش کرد چشمم ارام بستم..."سر پیری یه پسر نق نقو گیرم امد"
:از خداتم باشه!
لبخند زد و خندید"اره اره...یه پسر کوچولوی زیبا..."
:من هنوز قبول نکردم. "قبلا نگفتم؟ نظرت مهم نیست"
:تو! "هیس" :اما.. "هیس" :بی ادب-
منو جلو کشید و لبش رو روی لبم گذاشت و فشار داد و با دستش کمرم رو گرفت و کاملا روی خودش کشید جوری که رو شکمش نشسته بودم"زیاد حرف میزنی بانی"
:پیرمرد غرغرو. "فعلا که یکی دیگه داره غر میزنه"
منو ناگهان از جام بلند کرد و سمت ی اتاق برد:هی لخ*تم!
"فکر نمیکنم برای حموم نیاز به لباس باشه"
#پارت_بیست_یکم
#My_little_hacker
آرام چشمش باز کرد و لبخند زد"صبح بخیر خرگوشم"
کنارش زدم و رو تخت نشستم ولی حس کردم چیزی ازم بیرون ریخت..پتو نار زدم...بدنم پر از کبودی و جای گاز بود! از سو*راخم اس**پرم چکه میکرد:لع*نتی...
:تکون نخور دردت میگیره...
منو دوباره کشید تو بغلش و با انگشتاش پشتم نوازش میداد:ما....
"میدونم..." :حالا قراره چی بشه؟
نگران نگاهش کردم"منظورت چیه؟"
:خ.خب...قراره بزاری برم یا منو بکش-
"خفه شو...دیشب هم بهت گفتم...تو دیگه مال منی"
:ببخشید؟
"نمیبخشم ،حالا ساکت شو نق نقوی من"
وقتی موهایم نوازسش کرد چشمم ارام بستم..."سر پیری یه پسر نق نقو گیرم امد"
:از خداتم باشه!
لبخند زد و خندید"اره اره...یه پسر کوچولوی زیبا..."
:من هنوز قبول نکردم. "قبلا نگفتم؟ نظرت مهم نیست"
:تو! "هیس" :اما.. "هیس" :بی ادب-
منو جلو کشید و لبش رو روی لبم گذاشت و فشار داد و با دستش کمرم رو گرفت و کاملا روی خودش کشید جوری که رو شکمش نشسته بودم"زیاد حرف میزنی بانی"
:پیرمرد غرغرو. "فعلا که یکی دیگه داره غر میزنه"
منو ناگهان از جام بلند کرد و سمت ی اتاق برد:هی لخ*تم!
"فکر نمیکنم برای حموم نیاز به لباس باشه"
#پارت_بیست_یکم
#My_little_hacker
- ۹.۰k
- ۰۳ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط